سفارش تبلیغ
صبا ویژن

259) سوره حجر (15) آیه 21 وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ ع

بسم الله الرحمن الرحیم

259) سوره حجر (15) آیه 21

وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ

ترجمه

و هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش؛ و آن را جز به قدر معینی نازل نمی‌کنیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«خَزائِنُ»

ماده «خزن» دلالت بر حفظ و نگهداری از چیزی می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص178) «خازن» به معنای حافظ و نگهبان و نگهدارنده است که جمع مکسر آن «خَزَنَة» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص280) و در قرآن کریم هم در مورد امور دنیوی (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ؛ حجر/22) و هم در مورد امور اخروی (خَزَنَتُها: خازنان بهشت: زمر/73؛ خازنان جهنم: زمر/71؛ غافر/49؛ ‌ملک/8) به کار رفته است. «خَزائِنُ» جمعِ «خِزانة» است که، «خِزانة» هم به معنای موضع و محلی است که چیزهایی در آن حفظ و نگهداری می‌شود (مانند همین آیه) و هم به معنای کاری است که «خازن» انجام می‌دهد (لسان العرب، ج‏13، ص139)

«قَدَر» قبلا توضیح داده شد که کلمه «قدر» به معنای «اندازه» و مقدار است و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند ولذا آن را به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانسته‌اند. جلسه 97 (لیلة‌القدر؛ قدر/1)[1] و توضیحات تکمیلی در جلسه 122 (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه22؛ حج/74)[2].

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که هنگامی که حضرت موسی ع به جانب کوه طور صعود کرد به پروردگار عز و  عرض کرد: پروردگارا ! خزائنت را به من نشان بده.

فرمود: موسی! خزائنم چنین است که وقتی چیزی را بخواهم به آن می‌گویم باش، پس [موجود] می‌شود.

التوحید (للصدوق)، ص: 133؛ معانی الأخبار[3]، ص: 402 ؛ قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص165 [4]

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع لَمَّا صَعِدَ مُوسَى ع إِلَى الطُّورِ فَنَادَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ یَا رَبِّ أَرِنِی خَزَائِنَکَ فَقَالَ یَا مُوسَى إِنَّمَا خَزَائِنِی إِذَا أَرَدْتُ شَیْئاً أَنْ أَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.[5]

2) ابن ابی یعفور از امام صادق ع روایت کرده است که ایشان فرمودند:

ابن ابی یعفور! همانا خداوند واحد است و به وحدانیت متوحد بوده ودر امر خویش تک و تنهاست، پس کسانی را به گونه‌ای خاص آفرید و آنها را برای آن امر مقدر فرمود که ما همانها هستیم.

ابن ابی یعفور! ما حجتهای خدا بر بندگانش و خزانه‌داران علم او و قیام‌کنندگان بدان هستیم.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص104

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِکَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ‏ فِی عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِکَ.[6]

3) امام سجاد در فرازی از دعای 13 صحیفه سجادیه خطاب به خداوند می‌فرمایند:

ای کسی که سوال و درخواست‌ها [و اعطایی که می‌کند] ، خزائن او را فانی نمی‌کند (= موجب از بین رفتن آن نمی‌شود).

الصحیفة السجادیة، دعای 13 (وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى)

«وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ»


تدبر

1) «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی خزائنی دارد نزد خداوند که از آنجا به اندازه‌ای معین نازل می‌شود. اینکه مقصود از خزانه (و خزانه‌ها) چیست، و «نزول به قدر معلوم» چه معنایی دارد، دیدگاه‌های متعددی بیان شده است؛ مهمترین آنها عبارتند از:

1. آبی که از آسمان نازل می‌شود (تفسیر القمی، ج1، ص375) از این جهت که خزانه [سرچشمه حیات] همه چیز است (حسن بصری، به نقل از مجمع البیان، ج‏6، ص513)

2. مقدورات خداوند، یعنی هر چیزی که هست مقدور خداوند است و همه چیز از ید قدرت او نازل شده  و نزول هم در اینجا به معنای ایجاد است (مجمع البیان، ج‏6، ص513)

3. خزائن واقعیاتی ثابت و متعالی که محدود به حدود و اندازه‌های این عالم نیست و هر چیزی که در این عالم هست و محدود به حدود وجودی خاصی است، از آنجا ریشه گرفته است (المیزان، ج12، ص143-144)

4. معنای باطنی این آیه اشاره است به آنچه قلم اعلی در مرتبه اول، به وجه کلی، بر لوح قضاء که از هر گونه تبدیل و تغییری محفوظ است، نوشته؛ و در مرتبه دوم، به وجه جزیی، بر لوح قَدَر که همان لوح محو و اثبات تدریجی است (یعنی اموری واقع می‌شود و اموری از بین می‌رود) نوشته است؛ که اولی را با تعبیر «و هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش»‌ بیان کرد (در جای دیگر با تعبیر وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: ام‌الکتاب نزد اوست) و دومی را با تعبیر «و آن را جز به قدر معینی نازل نمی‌کنیم» که از این دسته است آنچه در عالمی که ما مشاهده می‌کنیم نازل و ظاهر می‌گردد. (تفسیر الصافی، ج‏3، ص105)

5. خزائن مرتبه دوم علم خداست که علم تفصیلی بعد از مرتبه ذات است که همان «ام‌الکتاب» است و در آن صور جمیع اشیای معقول به نحو تفصیلی و مصون از هرگونه تغییری وجود دارد؛ و بعد از آن مرتبه قَدَر است که همان مرحله محو و اثبات است و صور همه موجودات به نحو جزیی در آن موجود است (مرتبه اول مرتبه علم ذاتی است و مرتبه چهارم مرتبه صور مادی است) (شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏3، ص212)

6. ...[7]

2) «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

این تعبیر که هر چیزی را «به قدر معلومی» نازل می‌کنیم نشان می‌دهد هر چیزی قبل از ایجادش در این عالم، «قدر معلومی» دارد و [به تعبیر ساده‌تر، وضع و چگونگی و حالات هر چیزی قبل از اینکه در این عالم بیاید و آفریده شود نزد خداوند معلوم و معین شده است]؛ و بدین معنا شبیه است به آیات «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ: هر چیزی نزد او به مقدار و اندازه‌ای است» (رعد/8) و «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً: خداوند برای هر چیزی قدر و اندازه‌ای قرار داده است» (طلاق/3) (المیزان، ج12، ص144)

3) «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی، که در این عالم و نزد ماست، خاستگاهی در عوالم بالاتر نزد خدا دارد، آن هم نه فقط یک خزانه، بلکه «خزانه‌ها»؛ در نتیجه:

الف. این آیه از آیاتی است که بخوبی دلالت بر وجود «عوالمی فوق این عالم» می‌کند (تعبیر «نازل می‌کنیم» نشان می‌دهد آن عوالم فوق این عالم ما می‌باشند) (اقتباس از المیزان، ج12، ص144)

ب. هر چیزی که در این دنیا می‌یابیم،‌ یک حقیقت ماورایی (بلکه حقایق ماورایی)ای دارد که اصل و اساس آن شیء است؛ و کسی به واقعیت هر چیزی پی می‌برد که آن اصل و اساسش را شناخته باشد. به قول حکیم شوریده، میرفندرسکی:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی

 صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

شاید این سخن پیامبر اکرم ص که می‌فرمود «اللَّهُمَّ أَرِنَا الْحَقَائِقَ کَمَا هِی: خدایا حقایق را همان گونه که هستند به ما نشان بده»‏ (عوالی اللئالی، ج‏4، ص132) اشاره به رویت خزائن آنها باشد.

ج. ...

4) «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی که در این عالم هست، نازل شده از خزائنی است نزد خدا؛ از جمله خود ما انسانها، که در پشت سر این بدن خاکی، واقعیات بسیار پیچیده‌ای داریم که غالبا از آنها غفلت می‌ورزیم؛ و یکی از مهمترین کارهای دین، این است که ما را متوجه عمق وجودی خویش کند و بفهمیم که:

به قول سعدی شیرازی:

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

...رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

http://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh18/

شاید آمدن این آیه قبل از داستان آفرینش انسان و سجده فرشتگان بر آدم، می‌خواهد اشاره کند که آن داستان، امری مربوط به مرتبه خزائن انسان است.

5) «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»

به سراغ غیر خدا نروید، زیرا که هر چه بخواهید سرچشمه‏اش نزد خداست. (تفسیر نور، ج‏6، ص326)

حکایت

روزی معاویه در شام خطبه خواند و گفت: خداوند فرموده است که «هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش». (من خزانه‌داری از خزانه‌داران پروردگارم هستم. به آنکه خدا خواست اعطا می‌کنم و آن را که خدا مانع شد، از دادن به او اجتناب می‌کنم و) دیگر جای سرزنش نیست.

ابوذر برخاست و گفت: به خدا سوگند ما تو را به خاطر آنچه در خزائن خداست سرزنش نمی‌کنیم ؛ بلکه سرزنشت می‌کنیم به خاطر آنچه که خداوند از خزائن خود بر ما فروفرستاد ولی تو درش را بر روی ما بستی و فقط برای خود برداشتی.

(متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص123)[8]



[1] . «الْقَدْرِ»: به معنای «اندازه» و مقدار است (مفردات ألفاظ القرآن/ 658) و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان می‌رساند، قَدَر گویند (معجم المقاییس اللغة‏5/ 62) در برخی کتب لغت، اولین معادل آن را مبلغ (= حد بلوغ و غایت شیء) قرار داده‌اند (معجم المقاییس اللغة‏5/ 62) که به نظر می‌رسد معنای متعارف «مبلغ» (به معنای قیمت) هم ظاهرا به همین «قَدْر» (= اندازه) برمی‌گردد.

[2] . «قَدَرُوا ... حَقَّ قَدْرِهِ»: در سوره قدر (جلسه97) اشاره شد که «کلمه «قدر» به معنای «اندازه» و مقدار است و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند ولذا آن را به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانسته‌اند.» با اینکه خداوند هیچ اندازه و مقداری ندارد، چرا چنین تعبیری (حَقَّ قَدْرِهِ) درباره خدا آمده است؟ مفسران توضیح داده‌اند که «قدر دانستن» اگرچه به معنای دانستن اندازه و حد شیء است، اما کنایه از درک جایگاه و منزلت شیء هم به کار می‌رود و «قدر الشی‏ء حق قدره» به معنای اینکه «او را در جایگاه و منزلتی که سزاوارش است، قرار دادند» می‌باشد. (المیزان14/ 409) ظاهرا بر همین اساس است که اهل لغت گفته‌اند این جمله به معنای «ما وَصَفُوه حَقَّ وَصْفِه» (خدا را به آن صفتی که سزاوار اوست، توصیف نکردند) یا «ما عظَّموا اللَّهَ حقَّ عظمته‏» (خدا را آنچنان که سزاوارش است بزرگ نداشتند) می‌باشد. (کتاب العین5/ 113؛ المحیط فی اللغة5/ 341؛ معجم المقاییس اللغة5/ 63)

[3] قسمتی از سندش متفاوت است: حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع

[4] . روایت راوندی با اینکه سند همان است اما افزوده‌ای دارد: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ص لَمَّا صَعِدَ مُوسَى ع إِلَى الطُّورِ فَنَادَى رَبَّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی خَزَائِنَکَ قَالَ یَا مُوسَى إِنَّ خَزَائِنِی إِذَا أَرَدْتُ شَیْئاً أَنْ أَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ وَ قَالَ قَالَ یَا رَبِّ أَیُّ خَلْقِکَ أَبْغَضُ إِلَیْکَ قَالَ الَّذِی یَتَّهِمُنِی قَالَ وَ مِنْ خَلْقِکَ مَنْ یَتَّهِمُکَ قَالَ نَعَمْ الَّذِی یَسْتَخِیرُنِی فَأَخِیرُ لَهُ وَ الَّذِی أَقْضِی الْقَضَاءَ لَهُ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ فَیَتَّهِمُنِی‏

[5] . این روایت هم درباره خزائن قابل توجه است: وَ رَوَى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ جَمِیعِ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ إِنَّ بَیْنَ الْقَائِمَةِ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ وَ الْقَائِمَةِ الثَّانِیَةِ خَفَقَانُ الطَّیْرِ الْمُسْرِعِ مَسِیرَةَ أَلْفِ عَامٍ وَ الْعَرْشُ یُکْسَى کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ النُّورِ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا فِی الْعَرْشِ کَحَلْقَةٍ فِی فَلَاة (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص47)

[6] . محمد بن حسن صفار در بخش دوم (باب19) این کتاب بابی باز کرده با عنوان «باب فی الأئمة أنهم خزان الله فی السماء و الأرض على علمه‏» که 9 حدیث در آن آورده است که در اینجا به دوتای دیگر نیز اشاره می‌شود:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی طَالِبٍ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ عَلَى عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْیِ اللَّهِ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ‏ أَبِیهِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ کُلَیْبٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ.

[7] اقوال دیگری هم هست مثلا: خزائن، عناصر اولیه عالم است که خداوند همه‌ چیز را از آنها ایجاد کرده است (نظر برخی از معاصران، که علامه طباطبایی آن را نقل و رد کرده است؛ المیزان، ج12، ص141) یا: شاید مراد از خزائن، اسباب و عناصر و امکانات بالقوه باشد. که خداوند در وجود هر موجودى قرار داده است (تفسیر نور، ج‏6، ص325)

[8] . أول من أظهر الجبر فی هذه الأمة معاویة ذلک أنه خطب فقال یا أهل الشام أنا خازن من خزان ربی أعطی‏ من أعطاه الله و أمنع من منعه الله بالکتاب و السنة فقام أبو ذر رحمة الله علیه و قال کذبت و الله إنک لتعطی من منعه الله بالکتاب و السنة و تمنع من أعطاه الله فقام عبادة بن الصامت ثم أبو الدرداء و قالا صدق أبو ذر صدق أبو ذر فنزل معاویة عن المنبر و قال فنعم إذا فنعم إذا و فی روایة أنه خطب فقال قال الله تعالى وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ فلا نلام نحن فقام الأحنف فقال إنا و الله لا نلومک على ما فی خزائن الله و لکن نلومک على ما أنزل الله علینا من خزائنه و أغلقت بابک علینا دونه‏.